میلیونر زاغهنشین؛ قصه شاه پریان در بمبئی
فیلم سینمایی "میلیونر زاغهنشین" ساخته دنی بویل فیلمساز بریتانیایی بیتردید مهمترین اثر این فصل سینمایی است. فیلم تا کنون دهها جایزه، از جمله هشت اسکار مهم را برنده شده است.
"میلیونر زاغهنشین" در عین وفاداری به چارچوبهای سنتی هالیوود، برخی از عناصر آشنای سینمای "بالیوود" را نیز به کار میبندد، که در سالهای اخیر به رقیب جدی هالیوود بدل شده است.
پسر هجده سالهای که در آلونکهای فقیرنشین بمبئی بزرگ شده، با زرنگی در مسابقه معلومات عمومی یک شوی تلویزیونی به عنوان "چه کسی می خواهد میلیونر شود" شرکت میکند و به تمام سؤالهای دشوار جواب میدهد.
برگزارکنندگان شو به او بدگمان میشوند که در یافتن پاسخها تقلب کرده است، پس او را به دست پلیس میدهند.
مأموران پلیس میکوشند با شکنجه دادن جمال معما را حل کنند. جمال برای خلاص شدن از دست مأموران، مقاطعی از سرگذشت خود را برای آنها (و تماشاگران) تعریف میکند. با نقل هر داستان روشن میشود که جمال طی تجارب گوناگون به این اطلاعات رسیده و در شوی تلویزیونی از روی "تصادف" با سؤالاتی روبرو شده که پاسخ آنها را از پیش میدانسته است.
عشق پرشکوه در حلبیآباد بمبئی
جمال برای توضیح هر پاسخی که در شو ارائه کرده، برشی از زندگی خود را برای مأموران پلیس تعریف میکند. بنابرین بیشتر فیلم در رفت و آمد میان کودکی جمال و زمان حال ساخته میشود. در این رفت و آمدهاست که کلاف زندگی جمال گشوده میشود: پسر خانوادهای مسلمان که مادرش را در ایلغارهای تعصبآمیز از دست میدهد.
جمال در شبی بارانی به عشق دخترکی به نام لاتیکا گرفتار میشود. سپس به همراه برادرش سلیم به دام باندی مخوف با رهبری بیرحم میافتند. پسرها با زرنگی از دست رهبر باند فرار میکنند و طی حوادثی از هم جدا میشوند. اما دختر نخست به فحشا و سپس به حرمسرای شخصی رئیس باند کشیده میشود.
جمال در طول سالها از یاد لاتیکا بیرون نمیرود و همیشه به دنبال یافتن اوست. از نقلهای او برای مأموران روشن میشود که او در اصل نه به خاطر پول و با هدف "میلیونر" شدن، بلکه تنها برای جلب توجه "عشق بزرگ" خود در شوی تلویزیونی شرکت کرده است.
با ریتم تند و پرتحرک
فیلم سینمایی "میلیونر زاغهنشین" داستان ساده و کمابیش سطحی خود را در ساختاری محکم و قالبی سنجیده بستهبندی کرده است. تمهیدهای تکنیکی مانند دوربین پرتحرک و نماهای اوریب و مونتاژ سریعی که گاه یادآور سبک کلیپهای رایج و شوهای تلویزیونی است، فیلم را مدرن مینماید، درحالیکه قصه آن تکراری است.
فیلم با اینکه بر پایهی رمانی پرفروش ساخته شده، و گفتهاند که در زندگی واقعی هم مرجعی داشته، اما دهها خطای روایتی دارد که در اثری واقعگرا غیرقابل قبول است: نظام زمانی و مکانی و منطقی فیلم بارها در هم میریزد. در زندگی واقعی بچههای زاغه نشین، هرقدر هم که مثل جمال باهوش باشند، و یا هراندازه که مانند لاتیکا زیبا باشند، مشکل بتوانند از مدار زندگی جهنمی خود بیرون بروند، مگر به نیروی خیال، که فیلم هم همین کار را میکند.
زبان فیلم به ویژه در ارائه نقد اجتماعی سخت الکن است: صحنههای فقر و محرومیت، حقهبازی بچهها با توریستهای "تاج محل"، خشونت مأموران پلیس، بیرحمی باند تبهکاران، که آخرش روشن نمیشود کارشان چیست!
اما در خط روایتی مهمترین مشکل فیلم آن است که در ارائه شگرد "بازگشت به گذشته" منطق این گونه روایت را رعایت نمیکند. راوی که باید تنها خاطرات خود را بازگو کند، نباید از چیزهایی بگوید که خود شاهد آن نبوده است. به علاوه فیلم گذشتهی جمال را در ده سالگی او "فیکس" میکند، گویی او تنها در دو مرحلهی سنی زندگی کرده: ده ساله و هجده ساله!
از دنیای پریان و جادوگران
اما فیلم "میلیونر زاغهنشین"، به عنوان اثری تخیلی برای دوستداران سینمای فانتزی، فیلمی سرگرمکننده و جالب است. فیلم ژانر فیلمهای افسانه پریان را با رشتهای از کلیشههای آشنا تداعی میکند، که شاید قویترین حلقه مشترک هالیوود و بالیوود باشد. احتمالا معروفترین نمونهی هالیوودی آن فیلم زیبای "جادوگر شهر اُز" است با بازی فوقالعاده جودی گارلند، ستاره بزرگ بعدی.
"میلیونر زاغهنشین" ماجرای بچهای فقیر است که به یاری بخت و اقبال (قسمت) به اوج سعادت میرسد. این طرح ساده در ایران با سینمای فردین و به ویژه فیلمهای "گنج قارون" شناخته شده است، که خود تحت تأثیر سینمای هند شکل گرفت.
در این نوع روایت، شخصیتها و حوادث و عناصر داستانی پراکنده، نه با الزام منطقی بلکه تنها به کمک "تصادف" به هم پیوند میخورند. این اصل را میتوان عنصر بنیادین سینمای بالیوود دانست. مقولههایی مانند قسمت و بخت و اقبال حتی در عنوان فیلمهای هندی تکرار میشود.
در "میلیونر زاغهنشین" همه شخصیتها طبق الگوی سینمای پریان، سیمایی ساده و یک بعدی دارند: جمال قهرمان جوانمرد فیلم است؛ لتیکا شاهزاده زیباست که به دام نیروهای پلید و اهریمنی افتاده است، و نجات او رسالت اصلی "قهرمان" است. سلیم، برادر جمال، سرشتی پاک دارد، اما به دام افراد خبیث میافتد. او سرانجام به گوهر پاک خود بر میگردد، اما به خاطر خطاهای گذشته، تنبیه میشود و به قتل میرسد. رئیس باند هم که معلوم است "به درک" واصل میشود.
زیر سایه "همای سعادت"
ستایشگران فیلم "میلیونر زاغهنشین" به ویژه بر دو صحنه فیلم انگشت گذاشتهاند: یکی آنجا که جمال خود را به آمیتبا باچان، بت معروف سینمای هند میرساند تا از او امضا بگیرد.
جمال که در توالتی چوبی زندانی شده، برای رساندن خود به هنرپیشه معروف بالیوود به درون چاهک مستراح میپرد. تصویری گویا از عشق مردم به سینما و ستارههای آن. در سینما این صحنه را با پرداختی بهتر دیدهایم، از جمله در فیلم "گربه سیاه، گربه سفید" ساخته امیر کوستوریتسا.
صحنه دیگر در پایان داستان است، که فیلم با مونتاژ موازی و با استفاده از فرمول "انتظار قهرمان و نزدیک شدن ناجی" هیجان تماشاگر را بالا میبرد. جمال قصد دارد آخرین و مشکلترین پاسخ شوی تلویزیونی را با تلفن از برادر خود بپرسد. اما موبایل او که به دست لتیکا افتاده، اینک در ماشین جا مانده است. این نوع "تعلیق" در فیلمهای مسابقاتی، از بوکس تا بیلیارد و پوکر و رقص، سابقهای طولانی دارد.
فیلم به خوبی و خوشی به آخر میرسد، و جز این هم نمیتواند باشد: شر نابود و عشق پیروز میشود. نیکوکاران پاداش میبینند و بدکاران به عقوبت میرسند. جمال پس از مصیبتها و مشقتهای بسیار، سرانجام به هدف میرسد و به عشق پرشکوه خود را در آغوش میگیرد، البته به پول فراوان هم میرسد!
در پایان فیلم تمام بازیگران فیلم در ایستگاه راه آهن بمبئی رقصی بالیوودی راه میاندازند. از نظر منطق روایت، صحنهای عجیب و ناموجه، اما زیبا و دلپذیر برای تماشاگری که خوش دارد زندگی را یک قصه ساده ببیند
کلمات کلیدی: